این امکان وجود دارد که هر دو را داشته باشید



منبع

این به من کمک می کند که با دیگران مبتلا به ویتیلیگو باشم. من گروهی به نام So Rare They Stare را اینجا در آتن، GA راه اندازی کردم. من این گروه را ایجاد کردم تا دیگران را در مورد ویتیلیگو آموزش دهم و افراد مبتلا به ویتیلیگو را تشویق کنم. این کمک می کند که اطراف خود را با افراد همفکر احاطه کنید. من همیشه آدم مثبتی بوده ام. وقتی در اطراف افراد منفی هستم، سعی می کنم آن را برگردانم و روی مثبت تمرکز کنم.

توسط علیشا آرچیبالد، همانطور که به کندال مورگان گفته شد

وقتی من بچه بودم، مادربزرگم نمی خواست از خانه بیرون برود. ما می دانیم که ویتیلیگو به بدن ما آسیب نمی رساند، اما می تواند از نظر روانی آسیب برساند. امید من این است که مردم هر چیزی را که برایشان مفید است پیدا کنند – چه یک گروه حمایتی یا دارویی – تا به آنها کمک کند تا از درب ورودی بیرون بروند. این چیزی است که از همه مهمتر است.

دکتر کمک کننده بود او توضیح داد که درمانی وجود ندارد، اما درمان هایی وجود دارد که ممکن است آن را کند کند. مواردی وجود داشت که افراد مقداری رنگدانه را پس گرفتند. من گوش کردم و تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم. او به من دو کرم موضعی داد و من هم یک بار در ماه تزریق می کردم، از جمله یک استروئید. در عرض یک ماه، فکر کردم که شروع کردم به دیدن جایی که پوستم کمی رنگ دارد. بعداً فهمیدم که ماندن طولانی مدت از استروئیدها ایده خوبی نیست. ممکن است عوارض جانبی وجود داشته باشد، بنابراین من بعد از حدود 5 ماه متوقف شدم.

اولش کاری نکردم. می ترسیدم با آن مقابله کنم. من در انکار بودم، شاید، و فکر می کنم شاید فقط به عنوان یک نقطه باقی می ماند. اما در عرض چند ماه، متوجه نقاط دیگری شدم. شروع کردم به بررسی تمام بدنم. به مادربزرگم فکر کردم و اینکه چطور خودش را پنهان کرده بود. در آن زمان، مردم نمی دانستند ویتیلیگو چیست. خیره می شدند. آنها قبلاً مانند ما مدل های مبتلا به ویتیلیگو را ندیده بودند.

در جامعه من، مردم مرا می شناسند. گاهی فراموش می کنم که ویتیلیگو دارم. من می خواهم به انجام کارهای بیشتر برای آموزش و تشویق مردم ادامه دهم تا شاهد افراد بیشتری با ویتیلیگو باشیم.

پذیرش خود در نهایت چیزی است که بسیار مهم است. شما باید خود را تشویق کنید. روزهایی خواهند بود که احساس نمی کنید اعتماد به نفس دارید. در آن مواقع، خوب است به اطرافیان خود تکیه کنید که می توانند شما را تشویق کنند، در حالی که شما نمی توانید خودتان را تشویق کنید.

یکی دو سال طول کشید تا بالاخره به دکتر رفتم. در آن زمان، لکه ها گسترش یافته بودند. بیشتر آرایش می کردم تا سعی کنم آنها را بپوشانم. برخی از اقوام شروع کردند به این سوال که چرا دکتر نرفتم؟ آنها در مورد راه هایی شنیده بودند که شاید بتوان آن را معکوس یا کند کرد. ویتیلیگو روی صورتم پخش شده بود. من به این نتیجه رسیدم که ارزش امتحان کردن را دارد که به پزشک مراجعه کنم و بفهمم چه کاری ممکن است انجام شود.

من برای اولین بار در سال 2014 متوجه شدم که مبتلا به ویتیلیگو هستم. داشتم برای کار آماده می شدم — می خواستم با عجله از در خارج شوم — و در حالی که موهایم را شانه می زدم، یک نقطه سفید کوچک در خط رویش موهایم دیدم. روی پیشانی من بود، به اندازه یک سکه. فکر کردم: «فکر نمی‌کنم خودم را با اتو فرفری بسوزانم.» بهش مسواک زدم و از بین نرفت. من فوراً فهمیدم که چیست زیرا مادربزرگم ویتیلیگو داشت. او 10 سال است که رفته است، اما افکار من مستقیماً به سمت او رفت.

رفتن به دکتر به من کمک کرد کنترل را به دست بگیرم. در زمانی که احساس می کردم به اعتماد به نفس بیشتری نیاز دارم کمک کرد. دکتر به من قدرت داد تا دانش بیشتری داشته باشم. من اکنون ویتیلیگو خود را پذیرفته ام. من در حال حاضر تحت درمان نیستم، اما می دانم که این گزینه را دارم. پزشکی یک علم است و درمان های جدیدی برای ویتیلیگو در افق وجود دارد.

در چند ماه اول شروع کردم به دیدن تاثیر گروهی که شروع کردم. به عنوان مثال، یک خانم مسن در این گروه بیش از 30 سال برای پنهان کردن ویتیلیگو خود آرایش کرده بود. او به من گفت که چون برای اولین بار با شلوارک و بدون آرایش صورتش بیرون رفت، گریه کرد. اگر بتوانم به یک نفر کمک کنم تا با خودش خوب باشد، خیلی معنی دارد.