کرون و روابط

در دسامبر گذشته، یک عمل جراحی به نام ایلئوستومی انجام دادم، جایی که کولونم را برداشتند و آن را با یک کیسه استومی جایگزین کردند، کیسه‌ای که در قسمت بیرونی بدنم برای جمع‌آوری مواد زائد بسته می‌شد. سخت است که خودآگاه نباشیم، اما جوردی به طرز باورنکردنی از او حمایت کرده است. او همیشه به من اطمینان می‌دهد که هنوز هم مرا جذاب می‌بیند و از این بابت بسیار سپاسگزار است، زیرا به من اجازه می‌دهد زندگی‌ام را پس بگیرم. من شوهرم را با دنیا عوض نمی کنم.

هیچ کدام از ما انتظار بیماری کرون را نداشتیم. اما او سنگ بوده است. او هر روز را صرف تلاش می کند تا مطمئن شود همه چیز مورد نیازم را دارم و مراقبت مناسب را دریافت می کنم. من می دانم که این برای او دردسرساز شده است، اما او یک بار هم شکایت نکرده است.

ایلئوستومی به من اجازه داد که به حالت عادی برگردم. من احساس می کنم بسیار قوی تر هستم و انرژی بسیار بیشتری دارم. من برای دفتر محلی کاندید شدم، کاری که 6 سال پیش نمی توانستم انجام دهم. من مشتاقانه منتظر حضور در بازی های فوتبال بچه هایم و دیدارهای صخره نوردی هستم، کاری که چند سال پیش نمی توانستم انجام دهم.

در حالی که شروع به برگرداندن زندگی ام کرده ام، این کار آسانی نبوده است، به خصوص در مورد روابط من.

اما من صادقانه خواهم گفت. قدم زدن با کیسه استومی روی اعتماد به نفس شما تأثیر می گذارد. من آن را زیر لباس می پوشانم، اما هنوز یک برآمدگی کوچک زیر ژاکت یا لباس است. وقتی گاهی با مردم صحبت می کنم، تعجب می کنم که آیا آنها به آن نگاه می کنند و در مورد چیستی آن گیج می شوند.

من از سال 1990 با بیماری التهابی روده زندگی کردم، زمانی که تشخیص داده شد کولیت اولسراتیو دارم. خوشبختانه، علائم من با جراحی برطرف شد، اما حدود 6 سال پیش شروع به عود درد شکمی و اسهال مکرر کردم. من سال‌ها رنج کشیدم، تا اینکه در دسامبر گذشته، سرانجام تشخیص داده شد که مبتلا به کرون هستم.

با این حال، من احساس راحتی نمی‌کردم که به کسی جز جوردی، شوهرم، اعتماد کنم. اسهال خونی دقیقاً یک مکالمه یک ساعته نیست. خانواده و دوستان نزدیکم می‌دانستند که من کم‌خون هستم، اما همیشه سعی می‌کردم بهترین چهره‌ام را هنگام صحبت با آنها نشان دهم.

من تنها کسی نبودم که چهره شجاعی به خود گرفتم. برای دو فرزندم، لوسی، که اکنون 17 ساله است، و تئو، اکنون 15 ساله، بسیار سخت بود.

اما هر وقت احساس خجالت می کنم به خودم یادآوری می کنم که کیسه آزادی را به من باز می گرداند. من می توانم اکنون آنچه را که می خواهم بخورم و به خاطر آن برای شوهر و بچه هایم حاضر شوم. مطمئناً، هیچ‌کس نمی‌خواهد در مورد عادت‌های حمام صحبت کند، اما اگر به مردم بفهمانم که به دلیل ابتلا به بیماری کرون باید از کیسه استومی استفاده کنم، کمک می‌کنم این وضعیت بیشتر دیده شود. این فقط به من کمک نمی کند – به همه کسانی که با این شرایط زندگی می کنند کمک می کند.

سخت ترین قسمت کیسه استومی زمانی است که باید آن را در مکان عمومی عوض کنم. وقتی آن را باز می کنید، بو می دهد و هیچ راهی برای پاشیدن آن بو وجود ندارد. گاهی اوقات، وقتی بیرون هستم، روی لباس‌هایم نشت می‌کند، و مجبور می‌شوم هر کاری را که انجام می‌دهم برای یک سفر اضطراری به والمارت برای یک پیراهن جدید انجام دهم، متوقف کنم.

چرا باز بودن مهم است

یافتن پشتیبانی کلیدی است

کنار آمدن با مردم در طول همه گیری کووید-19 سخت بود. داروهایی که برای درمان همه بیماری‌هایم مصرف می‌کنم، سیستم ایمنی من را سرکوب می‌کنند، به این معنی که به واکسن کووید-۱۹ پاسخی ندادم. من به خاطر پوشیدن ماسک مورد تمسخر قرار گرفتم و مجبور شدم با افرادی برخورد کنم که به نظر نمی‌رسد اگر مریض شوم می‌تواند من را بکشد. وقتی به چهره ات می گویند که مهم نیستی، وحشتناک و غم انگیز است.

بچه‌های من نگرانی‌های زیادی داشتند که همیشه صدا نمی‌کردند. در طی چندین سال بعد، من برای انتقال خون و جراحی در بیمارستان رفت و آمد داشتم و برای آنها بسیار ترسناک بود. آنها هرگز سؤالات زیادی نپرسیدند. همیشه فقط این بود که «مامان حالش خوب نیست» یا «مامان خسته است». آن‌ها می‌دانستند که وقتی به چیزی نیاز دارم باید از پله‌ها بالا بروند، زیرا راه رفتن از پله‌ها برایم سخت بود.

من بیماری های مزمن دیگری از جمله کولیت اولسراتیو و ام اس را دارم، اما قبلاً هرگز خودم را معلول تصور نمی کردم. حالا من این کار را کردم و خیلی ناامیدکننده بود. برای گذراندن روز انرژی و قدرت زیادی لازم بود، در حالی که سایر مادران اطراف من زندگی عادی داشتند. خیلی احساس تنهایی کردم

علائم کرون من درست در زمانی شروع شد که بچه هایم در آستانه ورود به مدرسه راهنمایی بودند. من سالها درگیر همه چیز از کلاس درس گرفته تا بازی های ورزشی آنها بودم. اما همه اینها زمانی تمام شد که من بیمار شدم.

توسط سارا کیت، همانطور که به هالی لوین گفته شد

این واقعاً بر توانایی ما برای انجام کارها به عنوان یک خانواده تأثیر گذاشت. یک بار آنها را به شهربازی بردیم و چون خیلی ضعیف بودم نتوانستم راه بروم. ما یک ویلچر گرفتیم و از چهره آنها می‌توانستم بفهمم که دیدن من در آن چقدر برایشان سخت است. آنها در آن زمان هم بزرگتر بودند — در دبیرستان و دبیرستان. نمی دانم اگر جوان تر بودند چه می کردم.

من همچنین یک شبکه کوچک اما قوی از پشتیبانی فراتر از Geordie دارم. من چند گروه پشتیبانی آنلاین مخصوص ایلئوستومی و بیماری کرون پیدا کردم و یک گروه خوب از دوستان محلی دارم که می توانم برای کمک به آنها مراجعه کنم.

در مورد من، شوهرم، جوردی است. وقتی همدیگر را دیدیم، او می‌دانست که من هم مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس و هم کولیت اولسراتیو هستم، حتی اگر از بیرون کاملا سالم به نظر می‌رسیدم. اما او متوجه شد که همیشه این احتمال وجود دارد که هر دوی این بیماری ها شعله ور شوند و برای آن آماده بود.

نمی‌توانستم به مسابقات فوتبال بچه‌هایم بروم یا برای قهوه با مادران دیگر ملاقات کنم، زیرا نمی‌توانستم آن مدت طولانی از دستشویی دور باشم. من به دلیل خونریزی در دستگاه گوارشم دچار کم خونی شدید شدم. آنقدر ضعیف شدم که به سختی می توانستم راه بروم. ناگهان خودم را در خانه یافتم و به سختی می توانستم از پله ها بالا و پایین بروم.

مقابله با انزوا



منبع